پرستو ، ای ریاضیدان مشهور که دشمن گردد از مشهوریت کور
تو ای آنکس که بر ما بند کردی زخود ما را تو ناخرسند کردی
بلا گشتی و در این وضع مشکل شدی بر من چو عزرائیل ، نازل
پرستوهای عابر بی شمارند که کاری هم به کار ما ندارند
پرستو ، ای ریاضیدان مشهور که دشمن گردد از مشهوریت کور
تو ای آنکس که بر ما بند کردی زخود ما را تو ناخرسند کردی
بلا گشتی و در این وضع مشکل شدی بر من چو عزرائیل ، نازل
پرستوهای عابر بی شمارند که کاری هم به کار ما ندارند
بسی رنج بردم در این سال سی که مدرک بگیرم زبد شانسی
نشد، دادم از کف همه زندگی نهادم به سر افسر بندگی
نبودم اوایل چنین ناتوان که بودم به سر موی و بودم جوان